خاطرات طلبه ها

در این وبلاگ خاطرات طلبه ها را دنبال کنید

خاطرات طلبه ها

در این وبلاگ خاطرات طلبه ها را دنبال کنید

بابا آمد ...بابا از زندان آمد


حاج آقا! حاج آقا!

متوجه او شدم که  دست معصومش به عبایم گره خورده بود و به همراهی قدم های بزرگ من می دوید
و صورتش را به سمت بالا نگاه داشته بود و هی عبایم را می کشید که حاج آقا! حاج آقا!
ایستادم
جان حاج آقا!
دخترکی ناز و معصوم.
شش هفت ساله ، به معصومیت دخترک بچه های آسمان مجیدی
با تردید نگاهش را برگرداند
بی اختیارنگاه من هم پی نگاهش را گرفت
زنی چادری کناری ایستاده بود. از دور می گفت : بگو دیگه بگو.
دخترک صورتش را که برگرداند ، حالت چهره اش بغض آلود و بارانی شده بود. با صدای لرزانی گفت
حاج آقا سر نمازت دعا کن بابام از زندان آزاد بشه
واین جمله را با یک لحنی گفت که تا اعماق جانم را آتش زد
چشمانش آماده گریه بود.حرفش که تمام شد لبانش را به سختی به هم می فشرد تا بغضش نشکند.
گفتم : باشه حتما حتما.
 دخترک دوید و رفت
و بغض نترکیده اش را در گلوی من جا گذاشت...


رو به گنبد نورانی
آقا ! و مولا!
مردم این لباس را می بینند.
و فکر می کنند ما هم برای خودمان "خری" هستیم.
به پاکی حسن ظن این مردم
دل دخترک را شاد کن.
آقا ! و مولا!
ما که برای خودمان نزد شما آبرویی نگذاشته ایم
ولی به حق آبرو داران درگاهت
به حق آنهایی که دوستشان دارید
و اصلا به حق روز پدرتان و به احترام بابایتان
دل دخترک را شاد کن
و دل همه باباهای دنیا را...


                                                                      خاطره از وبلاگ هزار و یک تلنگر

توهین به بچه ها


در ایام محرم منبر رفته بودم ، یک مرتبه دیدم مردى آمد و بچه ها را بلند کرد و بعد گروهى از شخصیّت هاى مملکتى وارد شدند. به محض اینکه این صحنه را دیدم گفتم : کسى حق ندارد بچه ها را بلند کند مگر اینکه خودشان بخاطر احترام بلند شوند!
متاءسفانه در مجالس ما به بچه ها زیاد بى اعتنایى مى شود.


                                                                               خاطره از حجه الاسلام قرائتی

تبلیغ در روستا!



اسکانمون یکی از روستاهای حومه بود ..  واسه نماز مغرب عشا رفتیم مسجد روستا .  خادم مسجد که کلی ذوق زده شده بود بوق و باند بالای مسجدو روشن کرد و بلند بلند با همون لهجه ی روستاییش صدا میزد آهای مردم خدا خیرتان بده بیاین مسجد  شیخ از مشهد اومده !!  زود بیاین نماز جماعته .آی خدا خیرتان بده ...

 

نماز اول رو که خوندیم به مناسبت یه سری از احکام نماز جماعت رو گفتم و از شرافت و عظمت و اهمیت تسبیحات حضرت زهرا صحبت کردم.

آخه یه مسئله درباره تسبیحات حضرت زهرا هست که متاسفانه کمتر رعایت میشه . بعضا عبادات آداب خاصی دارند که باید مطابق همون دستورات انجام بگیرن نمونه هاش هم خیلی زیادن از حروله سعی بین صفا و مروه گرفته تا روی زانو زدن درقسمت آخر دعای عهد یا (تورک) در نماز که هنگام تشهد و سلام  روی ران چپ میشینن و روی پای راست رو  به کف پای چپ میذارن .

از آداب تسبیحات حضرت زهرا هم این است که متصل به نماز بدون اینکه فاصله ای بیافتد و روی برگرداننده شود ، با حفظ همان حالت نماز ، تسبیحات قرائت شود و بعد آن( ان الله ...) گفته شود...

خلاصه بین الصلاتین ما این موضوع رو با حواشی اش که سیره مرحوم آیت الله بهجت هم همین بوده و ایشان هم مقید به رعایت این آداب بودن رو واسشون گفتیم !

هیچی نماز عشا رو اقامه کردیم و آخر سلام دادیم و مهیا واسه ذکر تسبیحات حضرت زهرا متصل به نماز که یکی از اهالی بلند بانگ اشتیاق و عشق سر داد

( ان الله و ملائکته یصلون علی النبی یا ایهاالذین آمنوا صلوا علیه و سلموا تسلیما ... )

کلی خودمو کنترل کردم که حالت مسروریتم  نمایان نشود !!


                                                                                      خاطره از وبلاگ طلبگی و هزار و یک...

تبلیغ...محرم...دزدی!!!


روستایی که این دهه رفته بودم برای تبلیغ از روستاهای بخش نصرآباد تربت جام بود. یه روستای خوش آب و هوا و کم جمعیت، با مردمانی خون گرم و مهمون نواز به اسم قنداب یا همون خوکاب قدیم.
چیزی که تو این روستا برام جالب بود و جای دیگه ندیده بودم یه رسم قدیمی در حال انقراض بود که قبل انقلاب با رنگ و لعاب خاصی اجرا می شده و گویا امسال در حال احیا بود:
رسم خوب یا بد" علم دزدی"!

ادامه مطلب ...

قبل از سیر شدن از غذا دست بردارید



عدّه اى خانم به دعوت حاجیه خانم مهمان و مشغول غذا خوردن بودند، تا وارد منزل شدم ، خانم ها گفتند: حاج آقا براى ما هم حدیثى بخوانید! گفتم : حدیث داریم که قبل از سیر شدن دست از غذا خوردن بکشید!!


                                                                             خاطره از حجه الاسلام قرائتی